چهارشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۹۴

باز هم این (( جواد )) دسته گل به آب داد !

                                        باز هم این (( جواد )) دسته گل به آب داد !



باور کنید من تازه داره از این  ممد جواد (( ظریف خودمون )) خوشم میاد...!

و در مورد او یک کشف بزرگ هم کردم !!


بزارید رک و روراست بگم و حرفو نپیچونم و درست همونطوری که فکر میکنم بنویسم :


خدمت شما عرض کنم که شاید خیلی ها فکر میکنند که این بابا  , یه بچه قرتی و سوسولی هست که امریکا درس خونده و درست مثل فامیلی اش ( ظریف ) مریف هست که دستمال گردن میبنده و پیپ میکشه و ریش بزی میزاره و ادب و کلاس و فهم و شعور داره و میدونه که تو یه مجلس خارجکی چطور کم نیاره و مثل بقیه که تا کارشون تموم میشه  و میرن میچپند تو هتل و اتاق شون و و جانماز شون را پهن میکنند و بحارالانوار و دعای توسل میخونند و زیر چشمی تلویزیون نگاه میکنند , نباشه و تیپ بزنه و بره با وزیر امور خارجه امریکا بغل رودخونه قدم بزنه و کلاس بزاره ...


که یعنی , بع----له ماهم میتونیم و بلدیم و اینا ...


ولی به ارواح خاک آقا , به جون تمام نماینده های مجلس و دور از جون شما , همین جواد , همین ممد جواد ظریف و لطیف , یه خایه داره آاااان ...اینقدر ...


(( لطفا اجازه بدید همین جا قد و قواره و سایز و اندازه اش را دقیق ذکر کنم که مثل آقا جلال ( جلال آل احمد خودمون ) که با ماشین آریاش و رفیقاش رفت قم پیش خمینی و وقتی  از پیش آقا برگشت نرسیده به سر کوچه به رفیقاش که تو ماشین بودن داد زد و گفت : بابا این خمینی خایه داره هاااا و دستش را اینجوری نشون داد...


که همه گفتند منظورش هندونه بوده.. ,


ولی چون بغیر از آقا جلال هیچکس موفق به دیدن خایه های آقا نشد , هنوز بین علما واستادان و حوزه و دانشگاه اختلاف وجود داره که هندونه اش محبوبی بوده یا معمولی ...!


توش حرف درنیاد و اخلافی به وجود نیاد !

بنابراین اندازه درست این آقا جواد ما , چیزی از گریپ فروت بزرگتر و از دارابی یه هوا کوچکتر هست و فرمش به کمبوزه میره و خوش حالته ...))




باری میگفتم...., 


خدائی همین جواد , هم خیلی رو داره و کم نمیاره و هم خیلی با وجود و با خایه هست , یعنی یه چیزی تو مایه همین احمدی نژاد ولی احمدی نژادی که قانون سوم نیوتون برش اعمال  و روش پیاده شده...!

[[ خدمت دوستانی که قانون سوم نیوتون را یادشون رفته : "هر عملی را عکس العملی است؛ مساوی آن و در جهت خلاف آن ."  ]]


یادتونه سر همین قدم زدن جواد با اون پاروی نونوائی , جان کری این علماء و فضحها  و مراجع و نماینده های مجلس و سرداران سپاه و هیئت سوپورهای دولقوز آباد و اعضای محترم انجمن ساماندهی علافان روستاها و ...چه الم شنگه ای بپا کردند و چه قشقرقی راه انداختند؟!


یعنی قسم نمیخورم ولی باور کنید هر کی دیگه جای این ممد جواد بود خدا شاهده اگر اسم جان کری را تو خواب میشنید سرتا پاش کهیر میزد و آنفولانزای مرغی میگرفت...


آقایون ارواح شکمشون به اصطلاح چنون سخت گرفتند که همه گوشی بیاد  دستشون ....که دیدیم .زرشک !


همین آقا ظریفه , همه ..., یعنی کل الاجمعین همه اینها رو به تخم پسرش ( مال خودش که جای خود داره ...) هم نگرفت و اینبار رفت و صاف با رئیسشون دست داد و ماچ و بوسه و خوش و بش کرد!! ابل اخااااا و یا ابل ادااااا .....!!




حالا از کت و کلاه و چفیه ننداختن و خط ریش و پست های فیسبوکش چیزی نمیگم !


نه ....خدائی نه ... خودتون یه نگاه به همین حسن , حسن فریدون که به اصطلاح رئیسش هم هست بندازید , یواشکی میره بالا منبر و یه تیکه به جناح اینوری میندازه و یا دوتا بار برادران دزد سپاهی میکنه و تا داد دوتاشون درمیاد آقا در میره و یه هفته اصلا پیداش نمیشه و دیگه اون حرف یادش میره و اصلا سراغ اون حرف نمیره و بعد اینور واونور میشینه انقلت میاره و و کی بود , کی گفت , من نبودم راه میندازه و خلاص ...


ولی این جواد, بله همین ممد جواد را که جیگولو فرض میکنید , خدائی رو شو و جیگرشو دیدید؟


دیدید چجوری با یه حرکت دهن همشونو از دم صاف کرد ؟!


هر چی بهش گفتند و عر کشیدند و توهین کردند فقط تو مجلس نشست و دستش را زد زیر چونه و یه لنگه ابرو را هم داد بالا و بر و بر نگاهشون کرد و هیچی نگفت و نگفت و آخرش هم اینجوری رفت و چنون گذاشت تو قابلمه شون که انگاری نفسشون در نمیاد...




یکی هم نیست به گاگول های دلواپس بگه :


خوب چشمتون کور و دندتون هم نرم ...تا شما باشید یه ظریف را به وزارت امور خارجه نرسانید و بهش رای اعتماد ندید !

برای شما ها ظریف بدرد نمیخوره بدبخت ها ...


شما باید یکی بنام ضخیم , کلفت , درشت , بیریخت , دشوار , پت و پهن , ناهموار , زبر , ...., گیر بیارید و این جوریش هست که بدردتون میخوره و راست کار شماست!!


شما باید میگشتید و یکی رو پیدا میکردید که فامیلی اش بدرد کارتون بخوره مثلا , بعنوان نمونه  همین رسائی همکارتون , خدائی یکدقیقه بزاریش تو آفتاب , قیافه اش خرچنگ قورباغه میشه و راه میفته ... ولی ببینید ماشالله هزار باریکلا چه صدای رسائی داره یک تنه و احمقانه و بدون فکر عواقبش , همه حرف شما را مثل بلندگو میزنه و رسا میگه ...!


یا اون کوچک زاده که واقعا حقارت و پستی و کوچکی از ریخت و قیافه اش میباره و شما کلکها هم هندونه دادید زیر بغلش و آقا توهم گنده گوز شدن برش داشته و با این همه کوچکی ادای بزرگ ها و لاتها رو تو صحن علنی مجلس در میاره ...!


نه , خدائی آخه مگه یه ظریف میتونه اون افکار احمقانه ای را که شما تو سرتون هست و توقع دارید براتون اجرا بکنه ؟؟!


اصلا وایستیین ببینم شما ؛ 


 اگه نمیشناختینش که غلط کردید بهش رای اعتماد دادید ...


و اگر هم میشناختین که باز هم غلط میکنید عرعر راه میندازین و حرف مفت میزنید !!


بدبختهای نفهم , اگر کمی دقت کنید میبینید که همین جواد چه خدمتی بهتون کرده و چه حالی بهتون داده ...!!؟


شما چنون غرق حادثه منا و کشته شدن حاجی ها و توهین به عربستانی ها شدید که داشتید از حالت دلواپسان به حالت دلمردگان رسیدید و تغییر کاربری دادید و برجام مرجام و فرجام را یادتون رفت و همتو صاف گیر دادید به حج و اینا و صاف انگشتتون را کردید تو اون سولاخ و یادتون رفته  که آره , نشست و برجامی هم در کار بوده ...!


ولی همین ممد جواد با تیز بازی با یه سقلمه و سیخونکی که بهتون  زد و حواستون را آورد سر جاش ....


دمت گرم جواد , خوب گذاشتی تو قابلمه همشون و حالشونو گرفتی...


جواد دمت گرم با این دسته گلی که به آب دادی ...

(( اما از شوخی و طنز که بگذریم بنظر من آقای محمد جواد ظریف کار بسیار هوشمندانه و سیاستمدارانه ای کرد , اگر دقت کنید میبینید که سخنرانی آقای روحانی در سازمان ملل و مساله مهم توافق هسته ای ایران که باید در سازمان ملل و در این نشست که سران تمام ملل دنیا حضور دارند میترکید و تیتر اول رسانه ها و اخبار جهان میشد و قانونا میبایستی چهره واقعی همکاری های بین المللی ایران را با دنیا نشان میداد.
 ولی متاسفانه این مساله تحت الشعاع مساله حادثه حج امسال قرار گرفت و شدیدا زیر پوشش این خبر رفت و آن بازتاب باید و شاید را نداشت و پیدا نکرد  , ولی این کار وزیر امور خارجه محمد جواد ظریف تقریبا باز توجهات را به آن سمت معطوف و جلب نمود ))
  








  

سه‌شنبه، مهر ۰۷، ۱۳۹۴

پاسخ علی کفاشیان به درخواست فدراسیون فوتبال ژاپن

                پاسخ علی کفاشیان به درخواست فدراسیون فوتبال ژاپن



فدراسیون فوتبال ژاپن طی نامه ای از فدراسیون فوتبال ایران برای بازی دوستانه تیم های ایران و ژاپن که در بیست و یکم مهر ماه در ایران برگزار میشود خواستند که قضاوت این بازی را یک داور خارجی بعهده بگیرد و سوت بزند !

این درخواست ژاپنی ها بخاطر یک بازی دوستانه که برد و باخت در آن مطرح نیست و همانطور که از نامش پیداست این قبیل بازیهای دوستانه برای محک زدن تیمها و بالا نگهداشتن تب فوتبال در جامعه و پر کردن جیبها از کشاندن تماشاچی به استادیوم ها میباشد و برد و باخت آن در هیچ کجا ثبت نمیگردد و به حساب نمی آید , چنان عجیب بود که آقای علی کفاشیان رئیس فدراسیون فوتبال ایران را وادار کرد این پاسخ کوبنده و ظریف و طنزگونه را به آنها بدهد :


«ایرادی ندارد،اصلا شما می توانید یک داور ژاپنی با خودتان بیاورید تا بازی را داوری از کشور خودتان قضاوت کند!»


حالا باید ببینیم چشم بادامی های منظم و کوشا با این پاسخ رئیس فدراسیون ایران چگونه برخورد میکنند و آیا :


- باورشان میشود و همراه تیم خودشان یک داور ژاپنی هم برای قضاوت می آورند ؟!!


- یا معنی بازی دوستانه را میفهمند و این درخواست را نادیده میگیرند و چیزی بروی خودشان نمی آورند ؟


(( طبق روال بازی های دوستانه قضاوت بازی بر عهده داوران کشور میزبان می باشد اما انگار اخبار مربوط به اشتباهات داوری در لیگ برتر ایران به گوش ژاپنی ها هم رسیده که چنین درخواست نامعمولی کرده اند !))


   
 

دوشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۹۴

بحران مخاطب در فقدان و مرگ عرصه عمومی

        بحران مخاطب در فقدان و مرگ عرصه عمومی  


اگر میخواهی حس خواندن در وجودت اقناع و ارضا شود , اگر میخواهی شادی تباه نشدن وقت را  بعد از مدتها دوباره 
تجربه کنی , اگر میخواهی بازهم لذت فرو رفتن و غرق شدن در غلظت افکارت را بچشی و اگر میخواهی احساس پشیمانی که پس از خواندن بسیاری از مطالبی که امروزه میخوانیم به تو دست ندهد , این نوشته را با دقت بخوان...
   
      روشنفکران دچار بحران مخاطب شده‌اند!

این گزاره را هر از چندی می‌شنویم.
 
من که خود با شماری از روشنفکران نشست و برخاست دارم، گلایه‌های آنان را می‌شنوم.

یکی از آنان، با لحنی طنز آمیز، می‌گفت پیش از انتشار فلان اثر، تصور می‌کردم آسمان و زمین را به هم ریخته‌ام.

اما چندی بعد متوجه می‌شوم حتی نزدیک ترین دوستانم از انتشار اثر من خبردار هم نشده‌اند.

یکی دیگر تلاش می‌کرد این وضعیت را تحلیل کند و فقدان اقبال عمومی از خود را نظرورزانه توضیح دهد بیشتر به قیافه، و قدرت خطابه اشاره می‌کرد.


حتی از اقبال و شانس نیز سخن می‌گفت.

به نظر او در مقاطعی فرصت برای کسی فراهم می‌شود و برای کسی نه.

من که از اوایل دهه پنجاه به اینسو، آثار روشنفکران درجه اول و دوم ایرانی را کم و بیش خوانده و دنبال کرده‌ام، تجربه زیسته خود را حکایت خواهم کرد و گمان خود از این بحران را توضیح خواهم داد.


مدعای من در این یادداشت این است که محتوای پیام با توجه به نقش و کارکردی که در یک بستر خاص برعهده می‌گیرد، مخاطب خود را تولید می‌‌کند.

کم و کیف مخاطب را در هر دوره باید با کم و کیف پیام‌های نقش آفرین و بستر انتقال پیام مورد مطالعه قرار داد.

مخاطب امروز نسبتی با پیام امروز و کم و کیف فضای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی امروز دارد.
                     روند نزولی بازار روشنفکران
دوست بداریم یا نه، دکتر علی شریعتی سنجه روشنفکران پرمخاطب در ایران است.

 نه پیش از او و نه پس از او هیچ روشنفکری تا این حد بازار گرم مخاطب نداشته است.

وقتی از بازار گرم سخن می‌گویم، به سه شاخص اشاره می‌کنم:

نخست تعداد و کمیت مخاطبان،

دوم تداوم و پایداری مخاطبان از حیث زمانی ،

و سوم عمق ارتباط مخاطبان با پیام روشنفکران.

پس از آن، انقلاب شد، نظامی فروریخت، نظامی دیگر جانشین شد و حال ببینیم بازار کار روشنفکری به کجا رسید.

من قصه بازار روشنفکری را گزارش می‌کنم.

از زمان پیروزی انقلاب به اینسو.

 تلاش می‌کنم با بهره گیری از آنچه سبب خلوت شدن بازار روشنفکران شد، چند و چون گرمی بازار روشنفکری در دوره شریعتی را تحلیل کنم.

همه چیز از جمع بندی یک شکست آغاز شد.


روشنفکران و بخش مهمی از اقشار تحصیل کرده شهری، از ناکامی انقلاب سخن می‌گفتند.

بر این باور بودند که انقلاب تنها هزینه‌های سهمگین به  آنها تحمیل کرده و رهاوردی برای مردم نداشته است.

هر چه گذشت دفاع از دستاوردهای انقلاب  دشوارتر شد و جمع بندی یک شکست بیش از پیش روا دانسته شد.

چه شد که چنین شد؟

آنچه کم و بیش مورد اجماع واقع شد، نااگاهی و جهل بود.

عبارت جهل بر ظلم پیروز شد همین جمع بندی را عمومی می‌کرد.

روشنفکران جدید آمدند تا همین نقیصه را رفع کنند.

روشنفکران قبلی هم از ناآگاهی مردم می‌نالیدند، اما مقصودشان ناآگاهی از تاریخ شان، دین شان و ناآگاهی از وضعیت‌، و عوامل دست در کار نابسامانی‌هاشان بود.


 تصورشان از ناآگاهی مردم، همان تصوری است که ممکن است شما از ناآگاهی یک شریک از رفتار شریک دیگر داشته باشید.

 از اینکه او تصور می‌کند شریکش صادق است با او کار می‌کند، اما به محض آگاهی رسانی شما از خیانت‌های او، شراکت این دو به پایان می‌رسد و کار به منازعه می‌کشد.

 آگاهی , با میدان عملی زندگی جمعی نسبت داشت و هیجان برمی‌انگیخت، گرم می‌کرد و آسایش موجود را دروغین جلوه می‌داد و فتنه‌ها برمی‌انگیخت.

روشنفکر اواخر دهه شصت وقتی از ناآگاهی مردم می‌نالید، درکی دیگر از آگاهی و ناآگاهی داشت.


به دکتر سروش بیاندیشید.

مقصودش این بود که مردم از خرد کافی و قدرت تعقل و انتخاب معقول محروم‌اند.

 روشنفکر حامل خبری نبود، بیشتر درمانگر درد تب مردم بود که از فضای ایدئولوژیک دهه‌های چهل و پنجاه به ارث رسیده بود.

 پایان بخش فنته‌ها بود و آمده بود تا آرامش را بر کوچه‌ها و خیابان‌های شهر حاکم کند و هیاهوهای سرگیجه آور را پایان بخشد.

آرام بود، شمرده سخن می‌گفت و از مخاطب خود می‌خواست با خرد و برهان دعاوی او را بپذیرد نه از سر هیجان و شور.

معیار سنجش دراین میدان تازه تولیدات روشنفکری، علم و خرد آکادمیک بود.

عامل اصلی فجایع و هزینه‌های گزاف دوران انقلابی، جهلی بود که با شاخص هیجان و شور و تعجیل برای عمل شناخته می‌شد.

علم، تخصص گرایی، دقت نظر در دعاوی، نقد مستمر، گفتگوی مدام، بازاندیشی در باره آنچه می‌اندیشیم، راه‌های علاج آن جهل مهلک بود.

با این همه تولیدات روشنفکری اواخر دهه شصت و اوایل هفتاد، از تولیدات روشنفکری دهه چهل و پنجاه کمتر فتنه انگیز نبود.

گروه‌ کثری از مخاطبان به میدان آمدند که در پرتو گفتارهای خردورزانه روشنفکران به یک یوتوپیای تازه می‌اندیشیدند.

عبارات زیر کدهای راهنما در فضای کنش جمعی بود:

متخصص شوید: همه کس نباید در باره همه چیز سخن بگوید. هر کس باید تلاش کند زندگی خود را مصروف فهم عمیق حوزه خاصی کند.

همه چیز را با خرد سنجش کنید: از همه فرصت‌های خود استفاده کنید و زوایای ذهن و روح خود را بکاوید مبادا، باوری نامستدل پنهان شده باشد.

نقد کنید و به سادگی دعاوی مدعیان را نپذیرید: تنها هنگامی می‌توانستید بدرخشید که سخنان یک سخنور را به باد نقد بگیرید و نشان دهید مدعیاتش با هم ناسازگارند.

مدارا جو باشید: مخالف خود را چون خود گرامی بدارید و در هر سخنی نشانی از حقیقت بجوئید.

به واقعیت‌ها بیاندیشید و در توهمات یوتوپیک فرونروید: همه چیز در بستر همین امکان‌ها و واقعیات واقعا موجود معنی دار است.

گفتگو کنید: گفتگو خود درمان است. گفتگو جایگزین خشونت است. گفتگو خرد و عقل را ترویج می‌کند.

بیشتر به هزینه‌ها فکر کنید: مقهور آرزوها بودن، فاجعه می‌آفریند به هزینه‌ها فکر کنید و تنها به شرط معقول بودن هزینه‌ها دست به عمل بزنید.

نکته جالب توجه این بود که اینهمه خود خالق یوتوپیای دیگر شد.


کثیری به میدان آمدند و به جامعه آرمانی اندیشیدند که در آن همه فکر می‌کنند، همه خردمندانه تصمیم می‌گیرند، به جای شور، شعورمندند، به جای آرمان‌های توخالی به واقعیت‌های پر می‌اندیشند و با حساب و کتاب و هزینه و فایده عمل می‌کنند.

تصویری از یک جامعه شیک و مدرن و معقول. همه چیز هم برای انتقال به چنان جامعه‌ای به نظر فراهم می‌رسید.

کافی بود در یک انتخابات شرکت کنند و پاک و پاکیزه آنچه را می‌خواهند تحقق دهند.

مطمئنا وقتی در سال 1376 پای صندوق رفتند، با خود می‌اندیشیدند وقتی می‌توان اینهمه مدنی رفتار کرد چرا دست به شورش و خشونت زدیم.

توفیق کم هزینه در دوم خرداد سال هفتاد و شش، الگوی روشنفکری دهه هفتاد را تقویت و تکثیر کرد.

توفیق دوم خرداد، چندان نپائید، اما مشی روشنفکری تداوم پیدا کرد و هر روز رادیکال تر شد.


دفاع روشنفکری دهه هفتاد هنوز هم بهبودی اجتماعی و سیاسی بود.

تصور می‌کرد با خرد و گفتگو و مدارا بهتر می‌تواند آرمان‌های اجتماعی و سیاسی را تحقق بخشید.

اما روشنفکر دهه هشتاد بیشتر دلمشغول خرسندی درونی است.

دمکراسی و جامعه مداراجو و توسعه یافته و امثالهم برای او معنا دار نیست.

به مصطفی ملکیان بیاندیشید.

این سنخ روشنفکری بیش از همه دلمشغول منطق است.

خرد از نظر او معانی ناپیدا دارد. منطق اما وضوح دارد.

با چاقوی منطق همه مفاهیم عام در عرصه عمومی را سائید.

توفیق داشت اثبات کند هر چه متعلق ذهنیت اجتماعی است، با منطق سازگار نیست.

نیروی شگرف منطق او می‌توانست فرد را از سحر جامعه رها کند و سعادت و معنویتی را که در نسبت با دیگران جستجو می‌کرد در نسبت با خود پیدا کند.

او موفق بود با میزان خود حرکت کند و زندگی را در نهایت آرامش بگذراند.

به تحولی که ترسیم شد نظر کنید.


در مقطع دکتر شریعتی، صحنه به یک میدان شلوغ و پر هیاهو شباهت داشت، با دکتر سروش به یک سالن سخنرانی رسیدیم که سخنان عمیق و تامل بر انگیز در آن رد و بدل می‌شود، با دکتر ملکیان همه به خانه رفتند چراغ‌ها را هم خاموش کردند.

حال دیگر از کدام روشنفکر و کدام مخاطب می‌پرسید؟

                  زبان و عرصه عمومی


دکتر شریعتی، زبان را در عرصه عمومی فراخوان کرده بود، دکتر سروش زبان را در حوزه تخصصی و اهل فکر و کتاب، و مصطفی ملکیان، زبان را در قلمرو حیات خصوصی به کار می‌بندد.


این هر سه فرزندان زمان خود هستند.

دکتر شریعتی به زمانی تعلق دارد که عرصه‌ای با نام عرصه عمومی زنده است، سروش در دوره نیمه جان عرصه عمومی زندگی می‌کند و ملکیان در زمانه‌ای که عرصه عمومی مرده است.

عرصه عمومی، نامی است که هابرماس به قلمروی از حیات اجتماعی و سیاسی مدرن نهاده است.


عرصه عمومی فضایی بیگانه با عرصه خصوصی نیست.

جایی است که مصائب و آلام عرصه خصوصی به یک مساله تبدیل می‌شود و البته به یک مساله عمومی.

آنچه در عرصه خصوصی روان‌های مردم را می‌آزارد، در عرصه عمومی به مساله تبدیل می‌شود و نام اختیار می‌کند: فقر، شکاف طبقاتی، تحقیر، تبعیض و ….

آنچه به مساله تبدیل شده، عمومی می‌شود و مردم به اعتبار دنباله آلامشان در عرصه خصوصی به هم می‌پیوندند، هم زبان می‌شوند، گفتگو می‌کنند، جستجوی راه حل می‌کنند. 

هر فرد به اعتبار نامی که رنج روزمره او در عرصه عمومی پیدا کرده، و به اعتبار جمع هم پیمانی که در عرصه عمومی خلق شده، میدان تعلق تازه‌ای می‌یابد.

هابرماس جادوی عرصه عمومی را در قدرت زایشی زبان جستجو می‌کند.


کمترین کارکرد عرصه عمومی مشارکت جمعی برای حل مشکلات جمعی است.

پیش از آن، زبان در پرتو حیات عرصه عمومی نیرومند می‌شود.

عالمی خلق می‌کند که در پرتو آن، همگان خود را در خانه خود می‌یابند.

احساس آشنایی می‌کنند.

با هم آشنا می‌شوند، نسبت به محیط حیات جمعی خود تصویری جمعی پیدا می‌کنند، و حتی با تاریخ و مردگان خود نیز پیوند می‌یابند.

شریعتی و کلام او فرزند چنین زمانه‌ای بود.


بعدها، شور و شوق  نهفته در کلام او، به ساختار نامعقول و ایدئولوژیک کلام او نسبت داده شد.

دکتر سروش بعدها او را نقد کرد که پیش از هر چیز باید هر گزاره از کلام را به داوری عقل و نقد فردی سپرد.

ارجاع کلام در عرصه عمومی به خرد و وجدان فردی، به معنای مرگ خصلت عمومی کلام بود.

کلام عرصه عمومی در حوزه خصوصی و خرد فردی نامعقول و ناسازگار می‌نماید.

درک تازه‌ای از حقیقت و صدق ظاهر می‌شود و کلام عرصه عمومی به کلی اعتبار خود را در این میدان تازه داوری از دست می‌دهد.

هاناآرنت که هابرماس ایده عرصه عمومی را وامدار اوست، در این زمینه نکته قابل تاملی دارد.

«تنها تضمین درست اندیشیدن ما در این نهفته است که ما در مراوده با دیگران به معنای واقعی کلمه می‌اندیشیم.


اندیشه‌هایمان را برای شان بیان می‌کنیم همانطور که آنها اندیشه‌هایشان را به ما انتقال می‌دهند.

عقل آدمی که خطاناپذیر نیست، تنها در صورتی می‌تواند درست عمل کند که بتواند برای خود کاربرد همگانی فراهم کند و این امر برای کسانی که هنوز تحت قیمومیت‌اند و نمی‌توانند فهم خویش را بدون هدایت دیگری به کار گیرند، همانقدر صادق است که برای دانشوران که به کل جماعت خواننده نیاز دارند.
تا نتایج خود را بررسی و بازبینی کنند.»[1]

آرنت البته بعدها، به ویژه پس از محاکمه آیشمن، به ضرورت خرد و عقل و وجدان فردی در عرصه عمومی معترف شد.


هابرماس با توجه به همین تفطن آرنتی، بعدها تلاش کرد، بدون مرگ خصلت عمومی کلام، امکانی برای حیات خرد و داوری فردی بگشاید.

اما روشنفکر پس از انقلاب، در نقد افق دوران انقلاب، به کلی دشمن جان خصلت عمومی کلام شد.

فرایند انتقال از نهضت و انقلاب به مرحله تثبیت یک نظام سیاسی جایگزین، قاتل خصلت عمومی کلام و زبان در عرصه سیاسی بود.


ساختاری هرمی در عرصه سیاسی استقرار پیدا کرد، و همگان فراخوان شدند که به قاعده هرم منتقل شوند و مطیع و منقاد کلامی باشند که در راس هرم تولید و توزیع می‌شود.

پیش از هر چیز، عرصه عمومی به واسطه انسداد در میدان سیاست، تضعیف شد.

اما روشنفکر منتقد پس از انقلاب نیز، در تضعیف عرصه عمومی مشارکت کرد.

خرد و عقل به موضوعی صرفا فردی و مستقل از چند و چون عرصه عمومی تعبیر شد.

زبان فربهی عرصه عمومی را از دست داد.

آنچه در دست مانده بود، ساختاری منطقی، دقیق، ریاضی گونه و عاری از ذوق عرصه عمومی بود.

زبان چنان نادلچسب شده بود که تنها با اشعار ملیح مولانا و حافظ می‌توانستی تحملشان کنی.

بداقبالی روشنفکر پس از انقلاب این بود که پروژه انتقادی خود را باید از طریق نقد کارکردهای عمومی دین پیش می‌برد.


این در حالی بود که زبان عرصه عمومی همه توان خود را از دین می‌گرفت.

روشنفکران دین را از عرصه عمومی خارج می‌کردند و دستگاه‌های رسمی و تبلیغاتی نیز دین را به کلیشه‌های تحقیر کننده تبدیل می‌کرد و این هر دو یک وظیفه همزمان داشت: مرگ عرصه عمومی.

البته دکتر سروش، بسترهای تازه‌ای برای تولید یک زبان تازه در عرصه عمومی را فراهم می‌کرد، اما ملکیان به کلی عاری از وسوسه‌های عرصه عمومی بود.


دوران بالیدن او نیز با مرگ عرصه عمومی همزمان بود.

سوژه‌ها بودند و آلامشان در عرصه خصوصی.

نام‌ها، شعارها، مفاهیم به جای مانده از عرصه عمومی، دیگر خصلت عمومی نداشت.

ارجاعی دیگر به هیچ معضل عینی و ملموس نداشت.

تجربه‌های ملموس آنها که با نام فقر و ستم و تبعیض به عرصه عمومی مرتبط می‌شد، نام خود را از دست داده بودند.

کسی باید از راه می‌رسید و در گوش آنها می‌خواند صبور باشید، آرام باشید، عجله نکنید، راضی باشید دنیا همین است.
پروژه عقلانیت و معنویت برای همین روزگار مناسب بود.


ملکیان از مفاهیم چاق و کلی گریخت و گفت که به جای تمدن و مدنیت و مدرنیته و سنت و امثالهم، به آلام انسان‌های گوشت و خون دار می‌اندیشد.

عملا مخاطبی نیز می‌خواست که جز گوشت و خون ندارد و برای آلام بدنی‌اش نیازمند نصایح آرمش بخش است.

انسان‌های گوشت و خون دار، همان‌هایی هستند که همه ابعاد فربه اجتماعی و تاریخی‌شان را از دست داده‌اند.

حتی زبان را که مهم‌ترین میراث اجتماعی و تاریخی است.

 برای رنج‌هایشان هیچ نامی نمی‌شناسند و هیچ درد آشنایی.

این انسان‌های تنها گوشت و پوست دار، گسیخته و از هم پاشیده‌اند.

حتی نامی برای آشنایی با خود هم ندارند.

ملکیان به آنها کمک می‌کند تا خود را بر صلیب خشک منطق و سازگاری درونی استوار نگاه دارند.

              بحران مخاطب در ایران امروز


امروز اگر برای کلام روشنفکر کمتر مخاطبی هست، نباید تصور کرد که کالای فکر هست، مصرف کننده‌ای در بازار نیست.


وقتی مخاطب نیست، کالای فکر هم نیست.

تفاوت کالای تفکر، با کالاهای تولیدی در عرصه اقتصادی همین است.

می‌توان کفش تولید کرد که در بازار بی مشتری باشد، اما نمی‌توان کالای فکر تولید کرد بدون اینکه مخاطبی در میان باشد.

اگر مخاطبی در میان نیست، حتما فکری هم در میان نیست.

فکر به خلاف کفش، یک کالای رابطی است.

تنها در میدان رابطه تولید می‌شود و در همان میدان رابطی هم مصرف می‌شود.

از بحران مخاطب و بحران تفکر همزمان باید گذشت.

باید این بار به نقد نقدها نشست.


خرد کانتی که پس از انقلاب اینهمه سنگین بار بود، به نقد عقل نظری او وابسته بود اما نقد قوه حکم و ذوق زیبایی شناختی کانتی را نادیده گرفته بود.

خرد کانتی به شرط حیات عرصه عمومی معنادار است.

خرد کانتی اگر کاستی‌های عرصه عمومی را پوشش دهد، ثمربخش است.

اما در مرگ عرصه عمومی نه خردی، نه تفکری و نه مخاطبی در میان است.

جامعه خود را بازمی‌یابد.


روزگار نمی‌تواند این چنین بپاید.

حجم و انبوه آلام در عرصه خصوصی، دوباره عرصه عمومی را حیات خواهد بخشید.

احساس ناتوانی فرد، او را از عرصه خصوصی‌اش به بیرون پرتاب خواهد کرد.

جامعه به اعتبار عرصه عمومی‌اش زنده است.

جامعه‌ای که عرصه عمومی‌اش مرده، جز روان پریشی در عرصه خصوصی نمی‌زاید.

روزگار امروز بیش از هر زمان دیگر، وابستگی روشنفکران به عرصه عمومی را اثبات می‌کند.

بنابراین روشنفکران نیز باید به احیای این عرصه بیاندیشند.

عرصه عمومی مثل آب شرط حیات عرصه عمومی و شرط حیات روشنفکری است.

 تک تک افراد بدون عرصه عمومی جز گوشت و خون ندارند، تنها در عرصه عمومی است که روحی بر کالبدشان خواهد دمید.
محمدجواد کاشی

مراسم استقبال دانشگاه شهید چمران از یک ( درب ) !

               مراسم استقبال دانشگاه شهید چمران از یک  ( درب ) !



بله , درست شنیدید و خواندید :

استقبال نه  از یک استاد , استقبال نه از یک شخصیت علمی , استقبال نه از یک استاد خارجی دعوت شده به این دانشگاه , بلکه استقبال از یک درب !


آن هم درب حرم امامین !!


دیگر قضاوت با خود شماست که حدس بزنید یک دانشجو , یک استاد , یک مسئول و یک دانشگاهی باید در چه سطحی از فهم و شعور و آگاهی و بینش و دانش باشد که به استقبال یک درب که نه بلکه به استقبال خارج شدن طلا و نقره و پول و زحمت و کار و تلاش و سرمایه و هنر از کشورش برود و در چنین مراسمی شرکت کند تا  به آن درب دستی  بمالد و برای تبرک به سر و صورت خودش بکشد و دستش را برای گرفتن پارچه سبز نظر کرده آن دراز کند ...!




آیا شرکت کنندگان در این مراسم استقبال , یکبار , فقط یکبار از خودشان پرسیده اند که به کجا میخواهند بروند و میروند؟!  

منبع خبر :
http://khouzestan.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=65671 








 

شنبه، مهر ۰۴، ۱۳۹۴

حماقت و خرافات از بیت رهبری در ایران تا کنگره سنای آمریکا!

 حماقت وخرافات از بیت رهبری درایران تا کنگره سنای
آمریکا


جهالت تنها مختص عده ای از مردمان نیست .

حماقت ربطی به نوع پوشش و ظاهر آراسته و یا ژولیده ندارد .


و خرافات نیز فقط در عوام و طبقات پایین اجتماع رخنه نکرده و مخصوص آنها نمیباشد و حتی یک سناتور کنگره آمریکا هم میتواند لیوان  آب پسمانده و دهنی پاپ را محض تبرک بنوشد و حماقت خودش را به جهانیان نشان دهد و مردم را از داشتن چنین سناتور و نماینده ای شرمنده سازد!


و عمق این نادانی و بلاهت بسیار است و وسعت و کثرت آن را میتوان از حرکت احمقانه بسیجی ها در بوسیدن جای پا رهبر مسلمین جهان و دست مالیدن آن و کشیدن تبرکش بر سر و صورت از بیت رهبری در ایران گرفته تا رفتار این سناتور ابله که در کنگره امریکا پسمانده لیوان آب پاپ رهبر مسیحیان جهان را تبرک دانسته و هم خودش آنرا نوشیده و هم آنرا به چند تن ابله تر از خودش هم خورانده , ببینیم و مشاهده کنیم ...!


و بدرستی به این نکته پی ببریم که جهل و خرافات , بزرگ و کوچک و فقیر و غنی و بیت و کنگره و بسیجی و سناتور نمیشناسد و میتواند در هر شخص و هر مکان و هر زمان و حالتی بروز کند! 


[[    "باب برادی" عضو دموکرات کنگره که یک کاتولیک مذهب است در گفتگو با روزنامه "فیلادلفیا دیلی" گفت: به محض اینکه پاپ، کنگره را ترک کرد به سرعت لیوان آب باقی مانده از پاپ را در دست گرفتم و به سوی دفتر خود رفتم.   این سناتور کاتولیک کنگره بعد از بردن لیوان حاوی آب باقی مانده لیوان پاپ به دفترش، علاوه بر خود، همسر و دو نفر از کارمندان دفترش نیز برای برای تبرک از باقی مانده آب خورده شده پاپ نوشیدند. ]]


((البته این عمل سناتور آمریکائی نباید مایه مباهات برادران ارزشی و تاییدی بر حماقت ها و خرافات آنها شود که کارهای مزورانه و جاهلانه خود را با آن توجیه کنند  !))


「‫بوسیدن جای پا رهبر مسلمین جهان‬‎」の画像検索結果    

آیا زمانیکه امنیت و حرمت زائرین حفظ نمیشود رفتن به حج ضروری میباشد؟

 آیا زمانیکه امنیت و حرمت زائرین حفظ نمیشود رفتن به حج ضروری میباشد؟



حادثه وحشتناک و دلخراش منا در حج امسال خانواده های بسیاری را داغدار و سیاهپوش کرد و تمام مردم را در غم و اندوه فرو برد.

درست است که حج یکی از واجبات دین اسلام و برگزار کردن آن برهمه مسلمانان واجب میباشد اما به مسلمانان دیگر کشورها و روابط حکومت آنها با یکدیگر و برخورد ماموران میزبان نسبت به زوار میهمان آنها کاری ندارم  , بلکه روی سخنم با زوار و هموطنان خودم هست که قصد و نیت رفتن به این مراسم و زیارت را داشتند و دارند...


برخورد و واکنش ایرانیان در دنیای مجازی نسبت به حادثه منا و حوادث دیگرحج امسال که منجر به کشته شدن بسیاری از هم میهنان ما گردید برخوردهای یکسانی نبود و واکنش های متفاوتی در پی داشت .


جمعی آنها را به مقام شهادت رسانده و آنها را شهیدان زیارت خانه خدا نام نهادند !


جمعی دیگر بنابر عرف مرسوم جامعه پیام تسلیت فرستادند و با خانواده های آنها ابراز همدردی کردند .


گروهی آنها را قربانیان بی لیاقتی و بی کفایتی و عدم مدیریت صحیح سعودی ها دانستند !


عده ای آنها را قربانی یک دسیسه و اجرای طرح یک جنایت بزرگ میدانند !


گروهی بنابر دلایل و رفتارهای قبلی زبان به ملامت کشته شده ها گشودند !


جمعی پا فراتر نهاده و به مسخره کردن و برحق بودن مرگ آنها مشغول شدند !


و مانند همیشه جمع کثیری هم همچنان بی تفاوت فقط نظاره گر و خواننده اخبار آنها میباشند و هستند .




اما در اینجا با احترام به آزادی عقاید و انجام مراسم دینی برای همه و حتی بدون توجه به ماجرای تجاوز به دو نوجوان ایرانی در فرودگاه جده , چند سوالی که ذهن مرا بخود مشغول کرده را از این هم میهنان مسلمان و هموطنان مشتاق زیارت خانه خدا میپرسم که هرچند توقع پاسخ به آنها را ندارم ولی امیدوارم که خودشان در مورد این سوالات کمی فکر کنند و به آنها بیاندیشند ...


- آیا اجرای مراسم حج تحت هر شرایطی واجب است ؟


- آیا در صورت خطر جانی و نداشتن امنیت هم باید این فریضه را بجای آورد ؟


- آیا خدا با رفتن همراه با تحقیر شدن و تمسخر کردن و رنج کشیدن شما موافق میباشد؟


- آیا رفتن به پیش خدا حتما باید با زجر و مصیبت و بدرفتاری و مشقت باشد ؟


- آیا خسته و شکسته و تحقیر شده و خوار و خفیف گشته به خدمت خدا رسیدن کار درستی هست ؟


- آیا واقعا خدا راضی به این همه تحمل و خفت و تحقیر در حق شما هست ؟


- آیا تا بحال از خودتان پرسیدید که چرا خدا کاری در اینمورد انجام نمیدهد ؟


- آیا واقعا نیت شما رفتن با عزت و شرافتمندانه به نزد خالق و خدایتان میباشد ؟


- آیا ماموران و حکام آنجا هم میدانند که شما فقط به عشق عبادت به آنجا میروید ؟


- آیا این رفتن ها و ادامه تحمل این تحقیرها  و آزار و اذیت ها چراغ سبزی به حکام و ماموران آنجا نیست ؟


- آیا تابحال پیش خودتان فکر نکردید که ماموران آنها در حالیکه میخندند پیش خودشان میگویند , هر بلائی که سر اینها بیاوریم باز هم می آیند ؟


- آیا تاکنون فکر کرده اید که ادامه این رفتن ها سبب جری تر شدن و گستاخ تر شدن بیشتر ماموران و دلیلی برای بیشتر اذیت کردن آنها و تحقیر شماست ؟


- آیا تا به حال فکر کردید که تحمل شخصی شما در مورد این تهمت ها و توهین ها و تحقیرها  , سبب بدنامی و سرافکندگی و شرمساری اجتماعی و بین المللی دیگر هموطنان شما میشود ؟ 


- آیا میدانید که خانه خدا در کشوری بنام عربستان میباشد و آنها قانونا مالکین آن هستند ؟


- آیا میدانید که شما آلوده و دستمالی شده رفتارها و تصمیمات سیاسی مسئولان و مجریان هر دو طرف میباشید؟


اما , اگر واقعا لیاقت خودتان را در این حد و اندازه میبینید و رفتار غیر انسانی و وحشیانه آنها را شایسته خودتان میدانید و یا اگر بخاطر خدا همه این بدبختی ها را تحمل میکنید دیگر گله و شکوه و شکایت و این ننه من غریبم بازی ها چست و چرا این ادا و اصول ها را از خودتان در میاورید ؟


پس چرا  , از دیگر هموطنان خودتان که غرورشان از این رفتن و رفتار خفت بار شما جریحه دار میشود و حیثیت و آبروی آنها با این رفتارو عملکرد شما به باد میرود و شما را بخاطر این کارتان مسخره و سرزنش میکنند , شاکی و آزرده خاطر میشوید؟


آیا آنها حق ندارند که در مقابل این عمل خودخواسته شما واکنشی بنابر فهم و تربیت خودشان به این تحمل ذلت و قبول خفت و کشیدن مرارت تان نشان بدهند؟


آیا میدانید که بسیاری از شما همین رفتار و بدتر از رفتار همین سعودی ها را با هموطنان بهائی خودشان دارند ؟


آیا یکبار شده از خودتان بپرسید چرا چنین بلاهائی بر سرتان نازل میشود؟


مگرمیشود خدا کار خوب و نیک وپسندیده ای را با عذاب و بلا و بدبختی پاسخ دهد ؟


آیا میشود یکبار این بلایا را برای خودتان امتحان و آزمون الهی ندانید و همان عقوبت و عذاب الهی تصور کنید ؟


و در آخر , آیا میشود که مثل آدم تا تامین امنیت و رعایت احترام و گذاشتن حرمت به خودتان ...


به انسانیت و کرامت انسانی اهمیت بدهید و از رفتن به مکه و و انجام این مراسم چشم پوشی کنید و اینقدر خودتان و ما را خوار و خفیف و ذلیل و سرشکسته و غمگین نکنید ؟    

  

پرونده زمین خواری مسئولین با محکومیت و مصادره زمین محمد رضا شاه بسته شد!

 پرونده زمین خواری مسئولین با محکومیت و مصادره زمین محمد رضا شاه بسته شد!


چندی پیش خبر ماجرای زمین خواری برخی از مسئولان و نمایندگان سابق مجلس و وزرای دولت قبلی در زمین های کشاورزی گردنه حیران استان گیلان تیتر اخبار رسانه ها و جراید بود و تاکنون مردم منتظر اجرای عدالت اسلامی قوه قضاییه  نظام مقدس جمهوری اسلامی بودند ...

لذا در راستای اجرای عدالت و رسیدگی به این پرونده ها در اقدامی بی سابقه و جالب، فاضی اصل 49 قانون اساسی مازندران؛ در پی درخواست ستاد اجرایی فرمان امام خمینی مازندران وضعیت یک قطعه زمین در چمستان مازندران را که متعلق به محمدرضا پهلوی بوده است را تعیین کرد و آنرا مصادره نمود !


نکته جالب اینجاست که این افراد نمیدانند که محمد رضا شاه پهلوی همان (( آن خدابیامرز )) ی هست که مردم میگویند و ورثه او نیز در قید حیات میباشند و مکان آنها نیز معلوم میباشد !

فقط ما ماندیم اگر این عدالت اسلامی باشد جنایت و خیانت اسلامی چه هست و آنرا چگونه اجرا میکنند ؟!

پنجشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۴

میگم اگر من هم به خرافات اعتقاد داشتم ...

                            میگم اگر من هم به خرافات اعتقاد داشتم ...
 
 
میگم اگه من هم مثل بعضی ها که فکر میکنند؛

بی حجابی سبب خشکسالی میشه !

ماهواره چشم شیطانه و باعث طلاق و جدائی میشه !!

عریان بودن سینه های زنان دلیل آمدن زلزله هست !!!

بخاطر نماز نخوندن مردم چشمه آسمون خشک میشه و بارون نمیاد !!!!

یا از چشمان مردها اشعه ای ساطع میشه که پوست زن را پر از چروک میکنه!!!!!

یا اگر زن و مردی در اتاق تنها باشند حتما نفر سوم حضرت شیطانه !

یا اگر نامه به زبان عربی مینوشتم و مینداختم توی یه چاه که صاحب الزمان بخونه !!

و یا الی ماشالله ........
 
بودم و فکر میکردم ؛

میگفتم : کار خدا رو میبینی ؟

امسال چه مرگ و میری افتاد تو حاجی ها ؟

میدونی چرا ؟

قربون خدا برم که چوبش صدا نداره ....!

این زائران و حاجی هائی که تجاوز به دو پسر بچه ایرانی را ندیده گرفتند و شرف و غیرت را به هیچی خودشون حساب نکردند و رفتند مکه...

دیدی چه جوری یا سقف رو سرشون خراب میشه و یا دسته ای مرض میگیرن و  یا گله ای زیر دست و پا له و لورده و تلف میشن...

اینا چوب خداست وگرنه چرا سالهای قبل اینجوری نبود؟
 
 و اینطوری خدا به سرشون نمی آورد ؟؟!
 
هان....؟؟

 ولی خوب الحمدلله و شکر خدا که من خرافاتی نیستم و به این چیزا اعتقادی ندارم و اینطوری فکر نمیکنم .
 
تازه ,
خوشا به سعادتشون که تو خونه خدا تیر آهن میخوره تو فرق سرشون و میمیرند ... 

خوش بحالشون که در مقام شیطان  و صفا و مروه زیر دست و پا له میشن و از بین میرن ...

اینها همه اش حادثه هست و قضا  و قدره ...

ربطی به این حرفها و خرافات نداره ...!

نه اصلا ربطی نداره , آره ....// 
 
خدا همه شونو بیامرزه ...
 
      
 

حجت الاسلام والمسلمین ولید امیر علی پوتین ! ( طنز )

          حجت الاسلام والمسلمین ولید امیر علی پوتین ! ( طنز )
 




به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری کردار نیک , حجت الاسلام والمسلمین «ولید امیر پوتین» رئیس جمهوری روسیه دیروز بزرگترین مسجد اروپا را در مسکو، پایتخت روسیه افتتاح کرد.

به گزارش خبرنگار ما , حجت الاسلام والمسلمین ولیدامیرعلی ( همان ولادیمیر ) پوتین در حضور محمود عباس رئیس دولت فلسطین و رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه با خواندن آیاتی چند از کلام المجید (( که با مرحبا مرحبا گفتن حضار همراه بود)) آیه این سوره را با تقلید از صوت صمد عبدالباسط قاری بزرگ قرآن تلاوت کرد ((  کنون حکایت گربه زاهد باز خوانا ...))  که جمعیت بسیار حال کردند و رجب طیب اردوغان هم خیلی خر کیف شد و محمود عباس هم یک اسکناس صد دلاری از پولها و دلارهای اهدائی جمهوری اسلامی را به رسم شاباش لای عمامه پوتین گذاشت .




برخی از تماشا چیان ادعا میکردند که در لحظه تلاوت قرآن از راه دور یک هاله نور خیلی گنده در اطراف  سر و عمامه پوتین دیده میشد , محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری مطرود و منفور سابق جمهوری اسلامی هنوز در اینمورد اظهار نظری نکرده است .


حجت الاسلام والمسلمین ولید امیر علی پوتین در خطبه های  پیش از افتتاح مسجد بزرگ مسکو با توجه به پرواز پهپاد های روسی و حضور نظامیان روسی در کشور دوست و همسایه خودشان سوریه و بمباران مردم آن کشور از نقش گروه داعش در بدنام کردن اسلام و مسلمین انتقاد کرد و آنرا توطئه استکبار جهانی به سرکردگی اسرائیل غاصب خواند وچند مشت محکم حواله دهان و چانه و زیر شکم دشمنان اسلام نمود و فحش هائی به آنها داد که سید علی خامنه ای هرگونه آشنائی خود را با او تکذیب کرد.


حجت الاسلام والمسلمین پوتین در پاسخ به سوال خبرنگار یکی از خبرگزاری های استکبار در مورد پرداخت هزینه ۱۷۰ میلیون دلاری این مسجد توسط آیتالله ها جنتی و صافی گلپایگانی و نوری همدانی و مرحوم خزعلی و چند تا دیگه از آخوندا , جان مادرش را قسم خورد که که ۱۹ هزار متر زمین این مسجد مال وقفی حاج سرگئی بلاروفسکی مسکو آبادی میباشد.


حجت الاسلام والمسلمین پوتین به سوال خبرنگار ما در مورد غیبت و نبودن حتی یک آخوند از حکام نظام جمهوری اسلامی (( با وجود این حجم عظیم مبادلات اقتصادی و نظامی و سیاسی این کشور با آخوند های جمهوری اسلامی )) هیچ پاسخی نداد و اول چشم غره ای به خبرنگار ما رفت و بعد به زیر شکمش نگاه کرد و به آنجاش اشاره ظریفی کرد...!
           


          

اما خبرنگار ما که از دوستی های این حجت الاسلام تازه به دوران رسیده با آخوندهای کشور همسایه ایران خبر داشت و در حالیکه یاد عکس های دسته جمعی و تعریف های صدتا یه غاز پوتین از رهبر عظمای انقلاب در سفرش به ایران افتاده بود با سماجت از حجت الاسلام پوتین پرسید :

حاج آقای پوتین , چه جوریاست ؟


دو لا پهنا فرو کردن ها تو و بدبختی هات و تحریم هات با ماست و بخور و بخور هات با عباس انتقالی و رجب ترکه هست ؟؟! 


آقای پوتین یعنی شما به رجب اردوغان بیشتر از سید علی خامنه ای تسلیحات دست دوم و تجهیزات بنجل غالب کردید ؟!


یعنی خیر محمود عباس از محمود احمدی نژاد هم به شما و کشورتان بیشتر بود که او را داخل آدم حساب نکردی و در این مراسم دعوت نکردی ؟


                 

یعنی حسن روحانی که تازه با شما چند قراداد میلیاردی و سند اجاره هواپیمای مسافر بری شما را به دو برابر قیمت هواپیماها ها امضا کرده و آخوند هم هست  , آدم نبو...


که در اینجا با اشاره ابروی حجت الاسلام پوتین دو تن از برادران و سربازان گمنام کا گ ب KGB جلوی دهن خبرنگار ما را گرفتند و او را کشان کشان به زیر زمین مسجد تازه تاسیس مسکو بردند ...


خبر ها حاکی از آن است به فتوای حجت الاسلام ولید امیر علی پوتین در طی فتوائی  ((که تاکید داشت مبادا این خبر به گوش آخوندهای نظام اسلامی ایران برسد )) کار فرستادن پیشنماز و بابا مسجدی و امام جماعت و گرفتن خمس و زکات و درآمدهای موقوفه مسجد بزرگ مسکو را به محمود عباس و رجب اردوغان محول کرده و این دونفر حتی در هنگام نماز جماعت افتتاحیه مسجد بزرگ نمیتوانستند خوشحالی خودشان را پنهان کنند و در حین خواندن نماز هم بشکن میزدند و هم قر میدادند و از کون کیف بودند ...


حال عمومی خبرنگار ما هم رضایت بخش اعلام شده و قرار است دادگاه او در ایران به قضاوت قاضی مقیسه برگزار شود !! 



 
  عکس خبر: پوتین بزرگ‌ترین مسجد اروپا را افتتاح کرد
منبع :  
http://www.presstv.ir/DetailFa/2015/09/23/430381/Moscow-Grand-Mosque