دوشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۹۳

شهامت و بلاهت برادران ارزشی گوگل پلاس !

                    شهامت و بلاهت برادران ارزشی گوگل پلاس !



دیروز در گوگل پلاس اتفاق جالبی برای من رخ داد که شاید شرح آن برای شما هم خالی از لطف نباشد !

دیروز از طرف یکی برادران ارزشی دعوت نامه ای بدستم رسید ؛


[[ حمید حسینی شما را برای عضویت دعوت کرد:
مکتب الحسین علیه السلام http://www.maktab.r98.ir/ ]]
خیلی تعجب کردم و لحظه ای به فکر فرو رفتم و غمی بزرگ و اندوهی جانکاه تمام وجودم را فرا گرفت که : خدایا , من چه کار ابلهانه ای کردم و چه جهالتی از من سر زده و چه نوشته نابخردانه ای از من سبب شده که این تصور برای برادران ارزشی پیش بیاید که مرا برای عضویت در انجمن خودشان دعوت کنند ؟

بقدری آشفته و پریشان شدم که برای یک آن تصمیم گرفتم حساب کاربری خودم را ببندم و دیگر اسمی از گوگل پلاس نیاورم ...

اما چون به خودم مطمئن بودم و به کارهایم ایمان داشتم و دارم , نظرم عوض شد و تصمیم گرفتم که دعوت آنها را قبول کنم تا ببینم هدف آنها از این دعوت چیست ؟
دعوت را پذیرفتم و اولین پست خودم را من باب آشنائی و معرفی با چنین کلماتی در انجمن آنها قرار دادم :
[[ من نمیدونم آقای حمید حسینی به چه علت و بنابر چه سابقه ای از بنده دعوت نمودند که در این انجمن عضو شوم ؟
ولی امیدوارم تحمل نقدها و نوشته های مرا داشته باشید و با حفظ آرامش و خونسردی و با رعایت ادب و نزاکت با پستهای من برخورد کنید . در خدمت همگی شما هستم
( مزدور قلم بدست استکبار جهانی به سرکردگی صهیونیست غاصب , مصطفی نیک کردار )


و خواهش میکنم به کسیکه با شما یه کمی عقیده و افکار و سلیقه اش فرق داره اونجوری زل نزنید و نگاه نکنید ....( عکس  !!) ]]


که اولین کامنت آنها بدین مضمون بود : Yasss 250[[‏  دیروز ۱۶:۳۱ 

نه باباااااا  , مکتب الحسین علیه السلام ]]

ساعتی گذشت و خواستم جنبه و ظرفیت این برادران را امتحان کنم و ببینم چند مرده حلاج هستند ؟

برای همین گشتی در پست های انجمن زدم و تعجبم بیشتر شد و به شک فرو رفتم که برای این برادران باید فارسی بنویسم یا عربی ...!!؟
در همین حین متوجه شدم که با همان نوشته اول که از برای معارفه و آشنائی بود , عضو یت  مرا باطل و مرا بلاک کردند [ شک داشتم ]  ولی هنوز میتوانستم با ویرایش پست اول خودم اقدام بکنم پس چنین مطلبی را بر آن افزودم :
[[ فکر میکنم دوستان دعوتشان را پس گرفتند! چون نه میتوانم پست بگذارم و نه میتوانم نظر دهم , بنابر این آخرین حرفم را همینجا میزنم و میگویم :
                              (( خدا بخیر بگذرونه ...))
دوستان عزیز  , اربعین حسینی هم تمام شد و آخر این سوال من بی جواب ماند ...
من این سوالات را برای فیضیه قم و سایت رهبری و مکارم و نوری همدانی و جوادی عملی و صا فی گلپایگانی و خیلی از کسانی که ادعای دوستداری از اهل بیت و خاندان امامت میکنند کردم ولی متاسفانه جوابی نگرفتم !
حال از شما دوستان خواهش میکنم که اگر میتوانید به این سوالات جواب دهید ولی خواهشا قبل از دادن جواب خوب فکر کنید ...
آیا در اسلام مرتبه ای بالاتر از شهادت و شهید شدن داریم ؟
آیا در اسلام مکانی والاتر و بهتر از بهشت خدا داریم ؟
آیا آرزوی هر انسانی رفتن به بهشت نیست ؟
آیا مگر مسلمانان اعتقاد ندارند که الله عالم و قادر مطلق است و بی اذن او برگ از درخت نمی افتد ؟
آیا مگر نباید هر مسلمانی در برابر حکمت و مشیت الهی تسلیم و به آن رضا باشد ؟
آیا از زنده ماندن و برقرابودن اسلام نباید خوشحال بود ؟
پس چرا برا امام حسین ده روز عزاداری میکنید و بر سر و کله خود میزنید و قمه بر سر میکوبید و گل به سر و کله خود میمالید و زنجیر بگردن میبندید و ادای سگ در میاورید ؟
آیا ناراحت هستید و حسودی میکنید که امام حسین به بالاترین رتبه یعنی مقام سیدالشهدائی رسیده ؟
آیا از اینکه امام حسین با شهادتش یکسره به بهشت رفته دلخور و پکر هستید که گریه میکنید ؟
یا به مشیت الهی و حکمت خدا عصیان و نافرمانی میکنید ؟
مگر خدا از روز ازل چنین تقدیر و وظیفه ای را برای حسین مقدر نکرد ؟
پس دیگر گریه کردن و بر سر زدن و عزاداری شما بابت چیست ؟
آیا به خدا اعتراض میکنید که وای چرا حسین کشته شد ؟
مگر خدا چنین نخواسته و چنین مقدر نکرده پس دیگر هرسال گریه و زاری شما برای چیست ؟
ده شبانه روز فریاد و غوغای شما از برای کیست ؟
مگر حسین نمیدانسته که خدا برای او چنین تقدیر کرده و حکمت آن برای زنده ماندن اسلام و الگو شدن است ؟
آیا از اینکه اسلام زنده مانده ناراحت هستید ؟
چرا به شمر و یزید بدبخت که خدا در همان ازل وظیفه کشتن حسین را بر دوش آنها گذاشته لعنت میفرستید و آنها را لعن میکنید ؟
خوب بود خدا چنین وظیفه ای را بر دوش یکی از شما میگذاشت ؟
براستی آن بیچاره ها با آن عاقبت  شایسته و سزاوار گریه کردن و ناراحت بودن هستند .
چرا من باید از رفتن به بهشت و سیدالشهدا شدن امام حسین خوشحال و مسرور نباشم و هر ساله آنرا جشن نگیرم ؟
چرا باید در مقابل یزیدیان هر زمان خودم را بدبخت و مصیبت زده و عزادار نشان دهم ؟
چرا باید هرسال این خوشبختی را برای حسین و یارانش و زنده و برقرار ماندن اسلام را با اشک و گریه و اندوه و ماتم به عزا تبدیل کنم ؟
گریه و سوگواری مال یزید و یزیدیان هست که عاقبتی شوم و وحشتناک دارند , آنها باید به عاقبت دهشتناک خودشان و اربابانشان گریه کنند و بر سر بزنند نه شما ...
آیا از تاثیرات عزا و گریه بر روحیه بچه ها و انسانها خبر دارید ؟
آیا از تاثیرات زنجیر زنی و قمه زنی بر رفتارهای اجتماعی آگاه هستید ؟
آیا شما نمیدانید که خدا شادی و نشاط را از مرگ و عزا و اندوه بیشتر دوست دارد ؟
به والله این کار از بیخ و بن اشتباه و خطا هست , زیرا نه کشته شدن حسین و سرانجامش درخور گریه و ماتم و عزاداری هست و نه شایسته و مصلحت شیعیان است که با اینکار ها خودشان را در چشم دنیا خوار و بی آبرو کنند؟
این عزاداری میبایستی با ابرو و شکوه هر چه تمامتر فقط در روز عاشورا در مسجد بزرگ و باشکوه برای چند ساعت برگزار شود و مابقی روزها برای نامید کردن و دق دادن یزیدیان باید به شادی و ترب برگزار شود که چنین بایسته و شایسته است , نه خطائی که پدران ما مرتکب شدند و ما هم کورکورانه آنرا تکرار و تکرار میکنیم .
[[خواهش میکنم من را به این رساله و آن نسخه و این کتاب و اون روایت و حدیث حواله نکنید و آنچه نظر و فکر خودتان است بیان کنید .// ]]


که مثلا  بچه زرنگ آنها که شاید توهم و احساس فهنیدن و بزرگتری هم نسبت به ٦٠٠ و چند عضو دیگر انجمن بر او غالب شده و دا شت , در کامنتی چنین گفت :

[[ world defence force‏  دیروز ۲۳:۳۲  کی بحثو اغاز کنیم  !! ]]
که من بعد از چهار یا پنج کامنت توانستم به ایشان بفهمانم  و در کله ایشان فرو کنم که من در آن انجمن و در آن پست قادر به مباحثه و پاسخگوئی نیستم و ایشان فرمودند : آهان , بله شما را از آن انجمن بیرون انداختند !!!!


( البته این برادر هم کامنت ها را حذف کرد !!)
یعنی اگر به من خبر برنده شدن بلیط بزرگترین لاتاری و بخت آزمائی دنیا را به من میدادند اینقدر خوشحال نمیشدم .
پس هماندم سر به سجده شکر نهادم و شکر پروردگار جهان بجای آوردم و اشک شوق ریختم ایرا دانستم از من بلاهت و جهالتی سر نزده و خطائی مرتکب نشدم که سبب خشنودی و رضایت برادران ریشوی بیشعور ارزشی و حزباللهی شود تا برای من دعوت نامه بفرستند ...
اما من این ماجرا را به فال نیک گرفتم , چون دقیقا میزان شهامت این برادران را دریافتم و به عمق بلاهت این برادران نیز پی بردم .... ( من الله التوفیق )

 

هیچ نظری موجود نیست: