یکشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۲

مصاحبه خبرنگار کردار نیک با میمون فضانورد ( قسمت دوم )

مصاحبه خبرنگار کردار نیک با میمون فضانورد ( قسمت دوم )



در پی انتشار خبر فرستادن دومین موجود زنده ( میمون فضانورد ) از جانب سازمان فضا و هوا ی جمهوری اسلامی به فضا ,خبرنگار ما با زحمت خیلی زیاد و با مشکلات شرعی و حجابی و ارزشی  بسیار , بالاخره موفق به دیدار( از پشت پرده ) با این فضانورد جمهوری اسلامی شد .

((  به گزارش مهر، حمید فاضلی در جمع خبرنگاران با اشاره به پرتاب موفقیت آمیز کاوشگر پیشگام یک در سال گذشته , این بار از اعزام دومین کاوشگر موجود زنده به فضا خبر داد و گفت: کاوشگر پیشگام2 با حامل سوخت مایع تا یکماه و نیم دیگر به فضا پرتاب خواهد شد.))

[ که دوستان باید آفتاب میمون فضانورد را به یاد داشته باشند و مصاحبه خبرنگار ما با ایشان  را هم به خاطر بیاورند ,دوستانی که موفق به خواندن نشدند به آدرس زیر مراجعه کنند ..
 http://kerdarnik.blogspot.jp/2013/02/blog-post_5091.html  ]

خبرنگار کردار نیک : ما طبق معمول به سازمان فضائی رفتیم و با نشان دادن مجوز و کارت و کپی شناسنامه پدربزرگ و ...قصد ورود به محوطه و دیدار<< آفتاب >> را داشتیم که گفتند :
 نمیتوانید و از لحاظ شرعی مشکل دارد !!
ما گفتیم که سال گذشته آمدیم و گزارش تهیه کردیم و مورد شرعی نداشت .....

که با بالا گرفتن کار و آمدن فرمانده حفاظت و حراست ما فهمیدیم که اینبار یک میمون دوشیزه به نام < مهتاب > را میخواهند به جای <آفتاب > به فضا بفرستند!

و چون ما به مهتاب خانم نامحرم هستیم نمیتوانیم حضورا ایشان را ببینیم ....

و فقط برگه تائید صلاحیت از شورای نگهبان و مهمور به مهر جناب ایت الله کنی که در اتوبوس به دامن خانمها میلولیده و می افتاده , هست که میتواند مشکل ما را  حل کند و ما هم میدانستیم برای بدست آوردن آن باید سه چهار مصاحبه مجانی با کنی بکنیم و و در آن باید حتما از کنی و ولایت و مصباح یزدی  و جنتی فقط تعریف کنیم ,که ما هم اینکاره نبودیم و نیستیم .........

(( البته فهمیدیم که آفتاب با کسب رتبه اول ریاضیات و فیزیک و روابط بین الملل و بینش اسلامی در دانشگاه امام جعفر صادق ( قربونش برن ) جز نخبگان شد و مغز به حساب آمد و چون مغزهای ما همگی باید فرار مغزها بکنند و به خارج بروند ,
< آفتاب > هم که دید اگر اینجا بماند تمام استعداد هایش خشک و تباه میشود و باید مانند مغزها و لیسانسه های فرار نکرده  معتاد شود , با تغییر چهره به همراه هئیت ١٢٨ نفره احمدی نژاد در سفر سال گذشته به نیویورک , همراه آنها به امریکا رفت و از آنجا هم بدون گزینش و پذیرش  به  دانشگاه .   کانادا رفت و هم اینک در آنجا در رشته ساختمان موشکی و آخوند شناسی  مشغول  به تحصیل میباشد .))

ما که بسیار تعجب کرده بودیم به جناب فرمانده گفتیم  : چطور ,اگر یادتان باشد آقای احمدی نژاد رئیس جمهور منتخب سال گذشته در دیدار از این سازمان گفتند که آرزو دارند که نفر بعدی برای رفتن به فضا باشند , شما چرا باز هم یک موجود زنده مثل میمون را میفرستید ؟

فرمانده با لبخندی ملیح  صدایش را پائین آورد و گفت : راستش را بخواهید در آزمون و امتحان برای گزینش نفر برتر ( بین میمون مهتاب  و دکتر احمدی نژاد و یک لاک پشت  و دوتا کرم و یک بز ) دکتر اصلا امتیاز نیاورد و به مرحله دوم هم نرسید و نفر آخر شد.....!!

ما هم پیروزی و انتخاب یک دوشیزه را در راستای رعایت تساوی حقوق زن و مرد , به فال نیک گرفتیم و خوشحال بودیم , به فرمانده با خواهش و تمنای بسیار گفتیم  که اجازه دیدار و تهیه گزارش را به ما بدهد ...

از فرمانده انکار و از ما اصرار که در آخر , با خواندن و استفتاء از رساله آقا جواب گرفتیم که در صورت داشتن پرده حائل بین ما و مهتاب خانم وبه شرط  ندیدن چهره او و از پشت پرده میتوانیم با او مصاحبه کنیم و دوربین های ما را هم برای نگرفتن عکس از ما گرفتند .

[ خبرنگار کردار نیک = خ - ک  و مهتاب میمون فضانورد = م - م ]

از پشت پرده و زیر نظر نگهبانان  , خ - ک   : با سلام خانم مهتاب لطفا خودتان را معرفی کنید .

م - م  : با درود و سلام به رهبر و رئیس جمهور و رئیس مجلس و شهیدان و آقا و بچه محل ها و همگی ....من سامانتا گاگارین , یا زبیده بنت فرناس ملقب به
< مهتاب >  , نفر اول آزمون ورودی و سوپر استار لوموند هستم ,که خیلی دوست دارم که منو < می می > صدا کنند که عقیدتی گیر داده و نمیشه ......

خ - ک : آیا شما با آفتاب هم نسبت فامیلی وآشنائی دارید ؟

م - م  : نه فامیل نیستیم , ولی آشنا  بودیم و در یک محل زندگی میکردیم و خانه آفتاب درخت موز روبروی درخت خانه ما بود و از بچگی با هم همبازی بودیم و ورجه وورجه میکردیم .

خ - ک : کمی از چگونگی  و نحوه ورود خودتان به دنیای فضانوردی و سازمان فضائی بگویید .

م - م : من مثل آفتاب که برادران از روی درخت ربودند و به اوین و بعد  به اینجا آوردند نیستم , من و مادرم و برادرم بالای درخت بودیم که دیدیم چند تا کیسه سیاه از دور به ما نزدیک میشن میخواستیم جیغ خطر را بزنیم و فرار کنیم که یکی از کیسه ها که بعد فهمیدیم خواهران زینب هستند و چادر سرشون کردند , دستش را بیرون آورد و عکس آفتاب را تکان داد , ما هم که خبر به فضا رفتن و مشهور شدن آفتاب را میدانستیم فرار نکردیم و رییس شورای شهر و پیشنماز و پیش قراول ما رفتند جلو برای مناظره که فهمیدند آنها برای فرستادن موشک پیشگام دو ,نیاز به یک داوطلب دارند .

که همه به چادر آنها خندیدند و گفتند : بابا این همه الاغ و آدم و بسیجی و کفتر و کفتار ولایت دارید , باز گیر دادید به ما ؟

که خواهران با نشان دادن عکسهای آفتاب در مجلات و شهرت او گفتند که به یک فضانورد میمون دیگر احتیاج دارند ولی برای تساوی و برابری حقوق زن و مرد و استفاده سیاسی از آن برای خوب نشان دادن چهره رژیم , نیاز به یک فروند میمون دوشیزه دارند .

که با اصرار من و انتخاب ریش سفیدان , من موفق به کسب این عنوان شدم .

خ - ک : لطفا کمی از تمرین ها و آموزش های اولیه برای آمادگی خودتان برای خوانندگان بگوئید .

م - م : صبح پس از خواندن نماز به همراه دیگر خواهران به شستن ظرف های نشسته میپردازیم و صبحانه برادران را آماده میکنیم و پس از جمع کردن سفره به اتاق مخصوص بی وزنی میرویم و تمرین برای نگهداشتن چادر در خلاء را تمرین میکنیم و بعد طرز گره زدن روسری را که در بی وزنی بسیار مشکل است , تمرین میکنم .

بیشتر تمرینات ما برای حفظ حجاب در فضا میباشد , میدانید اگر استکبار فضائی و موجودات کرات دیگر مرا بدون حجاب ببینند و عکسی از من بگیرند ,چقدر برای جمهوری اسلامی در کهکشان راه شیری بد میشود و نظام چه ضربه ای میخورد ؟

خ - ک : نظرتان راجع به ساپورت چیست ؟

م - م : به نکته خوبی اشاره کردید , من به خواهران گفتم که بدون ساپورت پایم را داخل سفینه پیشگام نمیگذارم , من نمیدانم علت مخالفت با ساپورت چیست ولی برای پوشاندن پر و پاچه هیچ چیز بهتر از ساپورت نیست , که خواهران این مطلب را با مراجع و آیات فیضیه در میان گذاشتند و قرار است پوشیدن ساپورت را در فضا حلال و بر روی زمین حرام اعلام کنند .

که تبلیغ بسیار خوبی برای نشر اسلام و رعایت حجاب برای خانمهای کرات و سیارات دیگر محسوب میشود .

خ - ک : نظر خود شما در مورد حجاب  و آرایش چیست ؟

م - م : من اول که آمدم فقط سه ماه تمرین حجاب که شامل روسری سر کردن , مقنعه پوشیدن , چادر بسر انداختن هست را میکردم که خیلی مشکل بود ....ولی با آمدن چند تن از برادران لباس شخصی و گروه های خودسر و تجمع آنها پشت پنجره سالن تمرین و عربده کشی آنها و با سر دادن شعار ( یا روسری , یا توسری ) نمیدانم چه شد که یهو نور ایمان به قلبم تابیدن گرفت و و سه روزه تمام مراحل تمرین را با موفقیت به اتمام رساندم  .....!!

خ - ک : خاطره ای از این روزها اگر دارید لطفا برای خوانندگان ما تعریف کنید.

م - م : بله , یک روز من و یکی از خواهران زینب سر به هوا که خلی هم بیریخت بود اما سر و گوشش از زیر چادر هم میجنبید , آرایش غلیظی کردیم و با مانتو روسری رفتیم میدان ونک که هم دور دوری زده باشیم و هم کمی خرید کنیم , البته من دنبال پوستر خانم انوشه انصاری میگشتم که برای تزئین بزنم در اتاقم ....... 

که یهو گشت ارشاد و موتور سواران بسیجی و خودسر ها و بی سرها  و بی کله ها و نفهم ها و بی شعوران و همه  ..... ریختند و ما و چهارصد پونصد زن و دختر دیگر را گرفتند , همه دخترها ترسیده بودند و گریه میکردند ولی خواهر همراه من قند تو دلش آب میکرد و دعا میکرد که ما را به کهریزک ببرند ! و هرچه من پرسیدم چرا ؟ میگفت ببرند میفهمی ......

که البته ما را نبردند و از طرف سازمان زود آمدند دنبال ما , و وقتی برادران فهمیدند ما کی هستیم خیلی رفتارشان تغییر کرد و با احترام با ما برخورد کردند و بعد یه حاج آقائی بنام  نمیدانم ؟ طالب یا تانب ...

یه همچین چیزی آمد و به من گفت :  خواهرم , شما هنوز به وضعییت اینجا عادت نکردید ولی خواهشا اگر خواستید دوباره این پوشش و آرایش و سر و شکل را درست کنید و به خیابان بیایید , فقط در روزهای انتخابات و رای گیری و روز قدس و راه پیمائی ٢٢ بهمن و چنین روزهائی مجاز و آزاد هستید , لطفا رعایت کنید و رفت ....
و من هنوز نفهمیدم که فرق روزهای دیگر با آن روزها چیست ؟

و این برای من خیلی جالب بود و خاطره شد .....  
                  
خ - ک : متشکرم , در آخر اگر پیامی برای زنها و دختران دارید بفرمایید .

م - م : والله من با خواهران زینب اینجا فقط برخورد داشتم و دارم و بیرون نمیدانم چه خبر هست ؟

ولی همین خواهران زینبی  هم که زن و دختر هستند و گاهی بامن دردل میکنند و از سختگیری ها مینالند و از شوهرانشان شکوه میکنند و زیر چادر ساپورت میپوشند و دنبال لوازم آرایش خارجی میگردند و آدرس میدهند و آدرس میگیرند و از ته دل خودشان هم ناراضی هستند .....

مگر مرض دارند که اعتراضی  نمیکنند و هیچ نمیگویند و لالمونی گرفتند ؟ خب حرف دلشان را بزنند و خلاص .......
والسلام علیکم و رحمه الله ......     

هیچ نظری موجود نیست: